چه مهمانی خوبی بود. چقدر خوش گذشت، حیف که تمام شد، دلم میخواست بازهم با نوای دعای سحر و تقوتق قاشق و بشقابها از آشپزخانه و صدای گرم بابا که آرام برای خوردن سحری بیدارم میکرد از جا بلند شوم.
اما مامان گفت که دیگر سحر بیدار نمیشویم، بهجای آن صبح زود بیدارم میکند تا با هم برای شرکت در نماز عید فطر به مسجد برویم.
تعجب کردم! پرسیدم: «خوب چرا اول، سحری نخوریم بعد برای نماز عید برویم؟» مامان جواب داد: «عزیزم هیچکس نباید عید فطر را روزه بگیرد.» باز هم سوال کردم: «روزه گرفتن که کار خوبی است؟! چرا نگیریم؟!»
مامان با لبخند دستی به سرم کشید و گفت: «به دلیل اینکه عید فطر روز جشن کسانی است که یک ماه بندگی و تسلیم در برابر خواست خداوند و گناه نکردن را تمرین کردهاند؛
بنابراین در این روز، روزه حرام و پرداخت زکات فطره بر مسلمانان واجب است، یعنی به این بهانه به نیازمندان کمک میکنیم و شکرانهی نزدیکی به خدا و سلامتی را بجا میآوریم.
مهمترین عمل در این عید بزرگ مسلمانان، نماز عید فطر است که بعد از طلوع آفتاب تا ظهر روز عید به جماعت برگزار میشود. در روز عید فطر خداوند بـه دعاهای ما خوب گوش میدهد و بـهموقع آنها را برآورده میکند.
در عید فطر، مسلمانان خیلی خوشحال هستند، زیرا موفق شدهاند ماه رمضان را روزه بگیرند و به خدا نزدیکتر شوند.»
به مامان گفتم: «پس در واقع عید فطر مانند جشن فارغالتحصیلی است، کسی که مدرسه نرفته یا درس نخوانده و مردود یا تجدیدشده، نصیبی از این جشن و شادی ندارد و فقط حسرت و محرومیت برایش میماند.»
مامان با لبخند گفت: «آفرین، فطر جشن شادی برای کسانی است که با موفقیت ماه رمضان را گذراندهاند و بر کارنامه عمل آنها مهر قبولی خورده است. عید فطر، روز عید روزهدارانی است که با موفقیت وظیفه بندگی خود را در این ماه انجام دادهاند.»
با خوشحالی از مامان پرسیدم: «میشود فردا از نماز که برگشتیم، صبحانه را یک املت خوشمزه دورهمی بخوریم؟»
مامان با خنده گفت: «حتما عزیزم. چرا که نه! انتخاب ناهار هم با خودت. پیشنهاد بده میرویم با هم میپزیم.»